مذرعلغتنامه دهخدامذرع . [ م ُ ذَرْ رِ ] (اِخ ) مردی از بنی خفاجةبن عقیل که تنی از بنی عجلان را بکشت و بدان اقرار آورد و او را به قصاص بکشتند و از آن رو او را مذرع لقب کردند. (یا
مذرعلغتنامه دهخدامذرع . [ م ُ ذَرْ رِ ] (ع ص ) بارانی که به اندازه ٔ رش نم او در زمین رفته باشد. (منتهی الارب ). || خفه کننده با ذراع . (آنندراج ) (از متن اللغة). نعت فاعلی است
مذرعلغتنامه دهخدامذرع . [ م ِ رَ ] (ع اِ) زق صغیر. (متن اللغة). مشکول . مشکوله . مشکیزه . خیکچه . مشک خرد. (یادداشت مؤلف ). || واحد مذارع است . (از متن اللغة). رجوع به مذارع و
مذرعلغتنامه دهخدامذرع . [ م ُ ذَرْ رَ ] (ع ص ) آن که مادرش اشرف از پدر وی باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه مادرش عرب باشد و پدرش غیر عرب . (از متن اللغة). || اسب سبق
مذرعلغتنامه دهخدامذرع . [ م ُ رِ ] (ع ص ) پیماینده به ذراع . (آنندراج ). کسی که با ذراع اندازه می گیرد. (ناظم الاطباء). نعت است از اذراع : اَذْرَع َ الشی َٔ؛ قَبَضَه بالذراع . (
مذرعةلغتنامه دهخدامذرعة. [ م ُذَرْ رَ ع َ ] (ع ص ) کفتار که در ذراع او خطها باشد.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تأنیث مذرع است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مذرع شود.
مذروعلغتنامه دهخدامذروع . [ م َ ] (ع ص ) گزکرده . (آنندراج ). به گز پیموده شده . (فرهنگ خطی ). که با ذراع اندازه گرفته و پیموده شده است . نعت است از ذرع . رجوع به ذرع شود.