مذاملغتنامه دهخدامذام . [ م َ ذام م ] (ع اِ) ج ِ مذمت . (متن اللغة).مقابل محامد. رجوع به مذمة شود : خداوند خواجه جهان را به پیرایه شرع ورزی و حلیت دین گستری و دادپروری آراسته دا
مجذاملغتنامه دهخدامجذام . [ م ِ ] (ع ص ) رجل مجذام ؛ مرد نیک یک سو کننده ٔ کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قطعکننده و فیصله دهنده ٔ کارها. (از اقرب الموارد). || زو
مجذامةلغتنامه دهخدامجذامة. [ م ِ م َ ] (ع ص ) مثل مجذام است و «ها» برای مبالغه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد نیک یک سو کننده ٔ کار و فیصل دهنده ٔ امور. (ناظم الاطباء) (از ا