layدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر روحانی، داستان منظوم، اهنگ ملودی، الحان، جالس، گذاردن، دفن کردن، تخم گذاردن، طرح کردن، غیر متخصص، غیر فنی، ناویژه کار، خارج از سلک روحانیت
مشغلغتنامه دهخدامشغ. [ م َ] (ع مص ) نوعی از خوردن چیزی چون خیار و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خوردن غیر شدید چون خوردن خیار و مانند آن . (از اقرب الموا
مشغلغتنامه دهخدامشغ. [ م ِ ] (ع اِ) گِل سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گلی سرخ که با آن رنگ میکنند. (ناظم الاطباء). مَغْرة، و آن گِلی سرخ است . (از اقرب الموارد).