مشصلغتنامه دهخدامشص . [ م ُ ش ِص ص ] (ع ص ) کم شیر از ناقه و گوسفند. (منتهی الارب ). گوسپند کم شیر و کذلک ناقة مشص . (ناظم الاطباء). و رجوع به شصوص شود.
اصل کمکوشیprinciple of least effort, Zipf’s lawواژههای مصوب فرهنگستاناصلی دربارة رفتار موجود زنده که براساس آن موجود زنده همواره کاری را میکند که کارمایة کمتری نیاز داشته باشد متـ . اصل کمترین کنش law of least action
قانون هسHess's lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که نشان میدهد گرمای پخششده یا جذبشده در واکنش شیمیایی یکمرحلهای یا چندمرحلهای یکسان است متـ . قانون ثابت بودن جمع گرماها law of constant heat summ
قانون اِسنلSnell's lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بنا بر آن، پرتوهای تابش و شکست و خط عمود بر فصل مشترک دو محیط در نقطۀ فرود در یک صفحه قرار دارند؛ این پرتوها در دو طرف خط عمود واقع میشوند و نسبت سین
برهمنهشتsuperpositionواژههای مصوب فرهنگستاناصلی که بر پایۀ آن لایههای باستانی از پایین به بالا توالی قدیم به جدید نهشتهها را نشان میدهد متـ . اصل برهمنهشت law of superposition