lawدیکشنری انگلیسی به فارسیقانون، حقوق، حق، قاعده، قانون مدنی، ضابطه، بربست، داتا، تعقیب کردن، تعقیب قانونی کردن
مشصلغتنامه دهخدامشص . [ م ُ ش ِص ص ] (ع ص ) کم شیر از ناقه و گوسفند. (منتهی الارب ). گوسپند کم شیر و کذلک ناقة مشص . (ناظم الاطباء). و رجوع به شصوص شود.