دادههای بزرگمقیاسlarge-scale dataواژههای مصوب فرهنگستاندادههایی که شمار متغیرهای آنها بیش از شمار واحدهای نمونهگیری است
نقشۀ بزرگمقیاسlarge-scale mapواژههای مصوب فرهنگستانعموماً، نقشهای که در مقیاس 10000 : 1 تا 500 : 1 تهیه شده باشد
یکپارچهسازی بزرگمقیاسlarge-scale integration, LSIواژههای مصوب فرهنگستانفنّاوری ساخت افزارههای نیمهرسانا که در آن معمولاً هزار مدار بر روی یک تراشۀ سیلیسیمی تعبیه میشود
عمدهدیکشنری فارسی به انگلیسیarch, arterial, block, bulk, capital, cardinal, central, chief, considerable, first, grand, pet, head, large, large-scale, staple, leading, main, major, master,
گستردهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroad, catholic, comprehensive, expansive, extended, extensive, extent, far-flung, large-scale, outspread, panoramic, regnant, wholesale, wide, widespread