مشاهداتلغتنامه دهخدامشاهدات . [ م ُ هََ ] (ع اِ) محسوسات . (محیطالمحیط) (اقرب الموارد). ملاحظات و معاینات و هر آنچه با چشم درک می شود و مبرهن و مدلل می گردد. (ناظم الاطباء). آنچه ح
مشاهدت کردنلغتنامه دهخدامشاهدت کردن . [ م ُ هََ / هَِ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دیدن . نگریستن . نگاه کردن . نظرنمودن . ملاحظه کردن . معاینه نمودن : شیر تشمر او [ شتربه ] را مشاهدت کرد. (
مشاهدتلغتنامه دهخدامشاهدت . [ م ُ هََ / هَِ دَ ] (از ع ، اِمص ) نگریستن . به چشم دیدن . مشاهدة. مشاهده : و کسری را به مشاهدت اثر رنجی که در بشره ٔ برزویه هرچند پیداتر بود رقتی عظی
مشاهراتلغتنامه دهخدامشاهرات . [ م ُ هََ ] (ع اِ) ج ِ مشاهرة : مشاهرات و میاومات ایشان رایج می رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). و رجوع به مشاهرة شود.