مشالغتنامه دهخدامشا. [ م َ ] (ع اِ) (از «م ش و») گزر و گیاهی است شبیه آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گزر و زردک و گیاهی است شبیه به آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مشافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= حکمت حکمت مشاء: ◻︎ از یکیسو نهاده تا سر سقف / از یکیگوشه چیده تا دَمِ طاق ـ ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹).
جمشاکلغتنامه دهخداجمشاک . [ ج َ ] (اِ) کفش و پای افزار را گویند. (برهان ). چمشاک . جمشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
چمشاکلغتنامه دهخداچمشاک . [ چ َ ] (اِ) پاافزار و کفش را گویند. (برهان ). بمعنی چمتاک و چمتک است که کفش را گویند. (از جهانگیری ). کفش و چیزی شبیه به چارق عجم که از بیت المقدس آرند
ملاحتفرهنگ نامها(تلفظ: ma(e)lahat) (عربی) حالتی در چهره که شخص را دوست داشتنی مینماید ، نمکین بودن ، با نمک بودن؛ خوشایند بودن ، دوست داشتنی بودن .