مشلقلغتنامه دهخدامشلق . [ م ُ ش َل ْ ل َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از شلاق . در تداول عامه سخت تازیانه خورده . (یادداشت مؤلف ).- مشلق کردن ؛ به شلاق زدن . به تازیانه زدن . بسیار
مشلیقلغتنامه دهخدامشلیق . [ م ِ ] (ع ص ) کسی که وقت خنده دهن را بسیار وا نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که هنگام خنده دهان را باز کند. (از اقرب الموارد).