نفطاندازیلغتنامه دهخدانفطاندازی . [ ن َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل نفطانداز. رجوع به نفت اندازی شود : هندویی نفطاندازی همی آموخت . حکیمی گفت : تو را که خانه نیین است ، بازی نه این است . (
نفطاندازلغتنامه دهخدانفطانداز. [ ن َ اَ ] (نف مرکب ) نفت انداز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نفاطة. (دهار). رجوع به نفت انداز شود : و نفطاندازان آتش در هوا پران می کردند و سوار و اسب
بیروناندازیjettisonواژههای مصوب فرهنگستانانداختن بار شناور یا هواگرد به بیرون از آن در مواقع اضطراری برای سبک کردن و حفظ تعادل شناور یا هواگرد