نفطدیکشنری عربی به فارسینفتا , بنزين سنگين , روغن , چربي , مرهم , نفت , مواد نفتي , رنگ روغني , نقاشي با رنگ روغني , روغن زدن به , روغن کاري کردن , روغن ساختن , نفت خام
نفطلغتنامه دهخدانفط. [ ن َ ] (ع مص ) خشمناک گردیدن یا برجوشیدن از خشم .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نَفَط. (منتهی الارب ). رجوع به نَفَط شود. || نفیط. (مت
نفطلغتنامه دهخدانفط. [ ن َ ف َ ] (ع مص ) ریش کردن دست از کار یا شوخگین گردیدن . (از منتهی الارب ).آبله کردن دست . (از بحر الجواهر). نَفط. نفیط. (منتهی الارب ) (متن اللغة). || (
نفطلغتنامه دهخدانفط. [ ن ِ / ن َ ] (معرب ، اِ) معرب نفت است . (غیاث اللغات ). نفت . رجوع به نفت شود. || گاهی مجازاً باروت را نیز گویند. (غیاث اللغات ).
نفطولغتنامه دهخدانفطو. [ ن ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، در یک هزارگزی مرز ایران وترکیه واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
نفط انداختنلغتنامه دهخدانفط انداختن . [ ن َ اَ ت َ ](مص مرکب ) نفت انداختن . رجوع به نفت انداختن شود.