نفشلغتنامه دهخدانفش . [ ن َ ] (ع مص ) به انگشتان پراکنده کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). به انگشتان پراکنده کردن پشم و پنبه را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نفشلغتنامه دهخدانفش . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) پشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صوف . (اقرب الموارد). صوف منفوش . پشم زده شده . (از متن اللغة). || ارزانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کوه نفشتلغتنامه دهخداکوه نفشت . [ ] (اِخ ) نام کوهی بوده است در فارس : و به اصطخرپارس کوهی است کوه نفشت گویند که همه صورتها و کنده گریها از سنگ خارا کرده اند و آثار عجیب اندر آن نمو
نفوشلغتنامه دهخدانفوش . [ ن ُ] (ع مص ) در ارزانی درآمدن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || متوجه چیزی شدن که می خورد آن را. (از منتهی الارب ): نفش فلان علی ال
مَنفُوشِفرهنگ واژگان قرآنزده شده (کلمه منفوش از مصدر نفش است ، که به معناي شيت کردن پشم است يا با دست و يا با کمانچه حلاجي ، و يا با چيز ديگر)