نحاریرلغتنامه دهخدانحاریر. [ ن َ ](ع ص ، اِ) دانشمندان و زیرکان . ج ِ نحریر. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : و مدرسان از نحاریرعلمای عصر. (جهانگشای جوینی ). رجوع به نحریر شود.
نحریرلغتنامه دهخدانحریر. [ ن ِ ] (ع ص ) نِحْر. زیرک و ماهر و دانا و آزموده کار متقن و بصیر در هر کار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانشمند و زیرک . (غیاث ا
نفاریرلغتنامه دهخدانفاریر. [ ن َ ] (ع اِ) گنجشک ها. (آنندراج ). عصافیر. (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). واحد آن نفرور. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نفرور شود.