نخشلغتنامه دهخدانخش . [ ن َ ] (ع اِ) پاره ای از مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمتی از مال . (از المنجد). || (مص ) لاغر شدن . مهزول شدن . (منتهی الارب ) (آنند
نخشلغتنامه دهخدانخش . [ ن َ خ َ ] (ع مص ) کهنه و پوسیده گردیدن اسفل و پائین چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
نخشلغتنامه دهخدانخش . [ن َ خ َ ] (ص ) دراز(؟). (یادداشت مؤلف ) : دعوی کند خدائی و مر هیچ بنده رانتوان که دست گیرد از جوع و از عطش آن پادشاه نیست که دستور او کندبر ناخوشی به ما
نخشوانلغتنامه دهخدانخشوان . [ ن َ ش ُ / ش َ ] (اِخ ) نشوی . نخجوان . شهری است به آذربایجان . (منتهی الارب ) رجوع به نخجوان شود.