knockدیکشنری انگلیسی به فارسیدر زدن، ضربت، صدای تغ تغ، درزدن، مشت، عیبجویی، بد گویی کردن از، زدن، کوبیدن، بهم خوردن، ضربات متوالی و تند زدن
knock upدیکشنری انگلیسی به فارسیدست کشیدن، برخورد کردن، از کار انداختن، سردستی اماده کردن، بهم زدن، تحریک کردن، بپایان رساندن، ابستن کردن، ناراحت کردن
کندخانهلغتنامه دهخداکندخانه . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سبد کوچک . || خوابگاه . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || رختخواب . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) دلگیر. || زبون و عاجز. (ناظ
پیوندزنیgrafting 2, graftage, graft 3واژههای مصوب فرهنگستانایجاد گیاه جدید از ترکیب بخشهایی از دو یا چند گیاه مختلف متـ . پیوند 6
پیوندزنی بیرونیouter joinواژههای مصوب فرهنگستانعملیات اتصال زپسا که در آن همة سطرهای جدول در دو سر اتصال برگردانده میشود، حتی اگر انطباقی میان ستونها وجود نداشته باشد