ناستردنیلغتنامه دهخداناستردنی . [ س ِ ت ُ دَ ] (ص لیاقت ) محونشدنی . که قابل ستردن نیست . که نتوان آن را سترد و محو کرد. رجوع به ستردنی شود.
ناستردهلغتنامه دهخداناسترده . [ س ِ ت ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سترده نشده . محوناشده . رجوع به سترده شود.
ناستدنلغتنامه دهخداناستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص منفی ) نستدن . نستاندن . نگرفتن . نپذیرفتن . مقابل ستدن : چندانکه مروتست در دادن در ناستدن هزار چندانست . انوری .قدرت بخشش اگر نیست
ناستدنیلغتنامه دهخداناستدنی . [ س ِ ت َ دَ ] (ص لیاقت )که قابل ستاندن نیست . که نباید آن را گرفت . که درخور پذیرفتن و قبول کردن و گرفتن نیست . مقابل ستدنی .