نانیلغتنامه دهخدانانی . (ص نسبی ) منسوب به نان . || دوست نانی ؛ آنکه به قصد تأمین معاش اظهار دوستی کند. که در دوستی و اظهار محبت نظرش جلب منفعتی باشد. مقابل یار جانی . || نوکر
کنانیلغتنامه دهخداکنانی . [ ک ِ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن یحیی بن عبدالعزیز الکنانی المکی . وی مردی فقیه و اهل مناظره و از شاگردان امام شافعی بود، وی به علت زشتروئی به غول ملقب شده بو
کنانیلغتنامه دهخداکنانی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) انتساب جمعی از قبایل عرب . (الانساب سمعانی ) (از لباب الانساب ).
کونانیلغتنامه دهخداکونانی . (اِخ ) دهی از دهستان طرهان که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع و مرکز دهستان است . دارای 300 تن سکنه است که از طایفه ٔ کونانی هستند. (از فرهنگ جغرافی
کونانیلغتنامه دهخداکونانی . (اِخ ) دهی از دهستان نورعلی که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ چواری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).