نبتلغتنامه دهخدانبت . [ ن َ ] (ع اِ) گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). نبات . (اقرب الموارد).هرچه بروید. (مهذب الاسماء). آنچه برویا
نبتفرهنگ انتشارات معین(نَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) روییدن گیاه ، رستن . 2 - (مص م .) رویانیدن زمین گیاه را. 3 - (اِمص .) رویش ، بالش . 4 - (اِ.) آن چه که روید، گیاه ، نبات .
کنبتلغتنامه دهخداکنبت . [ کَم ْ ب َ / کِم ْ ب ِ ] (اِ) به معنی کبت است که زنبور عسل باشد و بزبان عربی نحل گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نحل و کبت و زنبور عسل . (ناظم ا
نبتةدیکشنری عربی به فارسیدرکردن (گلوله وغيره) , رها کردن (از کمان وغيره) , پرتاب کردن , زدن , گلوله زدن , رها شدن , امپول زدن , فيلمبرداري کردن , عکسبرداري کردن , درد کردن , سوزش داشتن
نبتةلغتنامه دهخدانبتة. [ ن َ ب َ ت َ ] (ع اِ) نوع روییدن گیاه و هیأت روئیدن . (ناظم الاطباء). شکل النبات و حاله التی ینبت علیها. (معجم متن اللغة). شکل و طرز روئیدن گیاه .