نیرمفرهنگ نامها(تلفظ: ney(ay)ram) (= نریمان) ، ← نریمان . به علاوه نیرم یا نریمان در اوستا ' نیرمانا ' یعنی نرمنش و مردسرشت آمده است.
نیرملغتنامه دهخدانیرم . [ ن َ رَ ] (اِخ ) نریمان . پدر سام . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع). جد رستم . (برهان قاطع). رجوع به نریمان شود : ز ما باد برسام نیرم درودخداوند شمشیر
نیرمانلغتنامه دهخدانیرمان . [ ن َ رَ ] (اِخ ) از قرای همدان است . (از معجم البلدان ) (از الانساب سمعانی ) (از منتهی الارب ).
نیرمانیلغتنامه دهخدانیرمانی . [ ن َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب است به نیرمان از قرای همدان . (از الانساب سمعانی ).
نیرمانواژهنامه آزادنیرمان، ن ی ر م ا ن، به معنای مردسرشت، نرمنش، پهلوان، دلیر، از صفات گرشاسب پهلوان و مترادف نریمان و نیرمانا، نامی پسرانه
علی نیرمانیلغتنامه دهخداعلی نیرمانی . [ ع َ ی ِ ن َ رَ] (اِخ ) ابن محمدبن خلف نیرمانی . مکنی به ابوسعد. رجوع به ابوسعد نیرمانی و علی (ابن محمدبن ...) شود.
نجیرملغتنامه دهخدانجیرم . [ ن َ رَ ] (اِخ ) شهرکی است از اعمال سیراف و گرمسیر عظیم است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 141). شهری است به ناحیت پارس بر کران دریا و جای بازرگانان است . (ح