نیلگویش دزفولیته دل از عصبانیت شدید ، کسی که ناگفتنیهای مانده در دل را بر اثر عصبانیت شدید نشان می دهد می گوید ( نیلُمَ اُووُرد بالا )
نیلجلغتنامه دهخدانیلج . [ ل َ ] (معرب ، اِ) عصاره ٔ نیل . (منتهی الارب ). مأخوذ از نیله ٔ فارسی و به معنای آن . (ناظم الاطباء). معرب نیله که به نیل مشهور است و بدان چیزها رنگ ک
نیل گولغتنامه دهخدانیل گو. [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) نیله گاو. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیل گاو و نیله گاو شود.
نیلکلغتنامه دهخدانیلک . [ ل َ ] (اِ مصغر) مصغر نیل است . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به نیل شود. || گرفتن پوست و گوشت باشد به سر دو ناخن . نشکنج . (از رشیدی ) (از جهانگیری ).
نیلکلغتنامه دهخدانیلک . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش گواران شهرستان شاه آباد. در 6هزارگزی جنوب گهواره و در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ،مح