ترخینهلغتنامه دهخداترخینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) طرخانه . (برهان ) (آنندراج ). ترخانه . ترخوانه . (از فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). ترینه . (انجمن آرا). نوعی از ط
ترخینهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخوراکی که با گندم نیمکوفته و شیر یا آبغوره بپزند و بعد آن را به شکل گلوله درآورند و خشک کنند و برای زمستان نگه دارند: ◻︎ من مست ابد باشم نی مست ز باغ و رَز / م
ترخانهلغتنامه دهخداترخانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) ترخنه . (زمخشری ). ترخینه . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به ترخینه و ترخنه شود.
ترخنهلغتنامه دهخداترخنه . [ ت َ خ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) ترخانه . (زمخشری ). ترخنه دوغ ؛ آب کشک . ترخینه . رجوع به ترخینه و ترخوانه شود.
ترخین آبادلغتنامه دهخداترخین آباد. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان افشار است که در بخش اسدآباد شهرستان همدان و 5هزارگزی شمال قصبه ٔ اسدآباد و 5هزارگزی شوسه ٔ اسدآباد به همدان قرار دارد.
ترفینهلغتنامه دهخداترفینه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) (از: ترف + َینه ، پسوند نسبت ) آشی را گویند که قاتق آن را قراقروت کرده باشند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). آشی