ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ] (اِخ ) رودی است در بردع . رجوع به نزهةالقلوب ص 105 شود. پورداود آرد: یکی از شهرهای بزرگ و معروف اران که امروزه دهی است در میان خرابه ، در کنار رود ترت
ترترلغتنامه دهخداترتر. [ ت ِ ت ِ ] (اِ صوت ) نام آواز بیرون شدن فضول ، چنانکه از مسهل خورده یا بیمار اسهال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت َ ت َ رَ ] (اِ)مرغکی که آنرا در ماوراءالنهر دختر صوفی میگویند و بعربی صعوه می خوانند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مر
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت ِ ت ِ رَ ] (ص ، اِ) مردم سبک و بی تمکین . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
ترترکلغتنامه دهخداترترک . [ ت ُ ت ُ رَ / رُ ] (اِخ ) در کوه باباکوهی شیراز جایی ساخته اند که در روزهای سیر مردم به آنجا روند و سنگی در زیر نهاده از بالا لغزیده به پائین آیند. (فر
ترترةلغتنامه دهخداترترة. [ ت َ ت َ رَ ] (ع مص ) جنبانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد): ترتروا السکران ؛ جنبانیدند مست را و حرکت دادند تا هه