تراش دادنلغتنامه دهخداتراش دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تراشیدن . || بریدن شاخهای زاید و کوچک درخت را تا شکلی بهتر گیرد. (یادداشت مؤلف ).
تراش زدنلغتنامه دهخداتراش زدن . [ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) تراشیدن و ستردن موی . (آنندراج ) : خط را زدی تراش و جهان در ندامت است مصحف سپید گشت نشان قیامت است .عبدالرزاق فیاض (از آنندر
تراش کردنلغتنامه دهخداتراش کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عبارت از آن است که مانند چیزی که خواسته باشند بسازند و آن چیز که ساخته شود، بعینه مانند منقول عنه گردد. (آنندراج ). || ترا
تراشکارلغتنامه دهخداتراشکار. [ ت َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه در کارخانه متصدی تراشیدن آهن و پولاد است .