ترالغتنامه دهخداترا. [ ت ِ ] (اِخ ) از جزایر یونان است که شهر سیرنا ازجمله ٔ بلاد آن بود. این جزیره اکنون سانتورن نام دارد. (تاریخ قدیم فوستل دو کولانژ).
ترالغتنامه دهخداترا. [ ت َ ] (اِ) دیوار بلند و رفیع را گویند، مانند دیوار خانه ٔ پادشاهان و دیوار قلعه و کاروانسرا. (برهان ) (از ناظم الاطباء). دیوار بس رفیع و بلند را گویند ما
ترالغتنامه دهخداترا. [ ت َ ] (اِخ ) یکی از شهرهای اتحاد جماهیر شوروی سابق در سیبریه ٔ آسیا است که بر ساحل ایرتیش ، یکی از شعب رود اوبی واقع است و 8650 تن سکنه دارد.
ترالغتنامه دهخداترا. [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان امیری بخش لاریجان است که در شهرستان آمل و هیجده هزارگزی شمال خاوری رینه قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 135 تن سکنه دارد. آ
تراجلغتنامه دهخداتراج . [ ت َ ] (صوت ) ترجمه ٔ لفظ آمین است که بعد از دعا بجهت استجابت گویند. (از آنندراج ). کلمه ای که جهت استجابت بعد از ختم دعا گویند مانند کلمه ٔ آمین ، و تر
تراجلغتنامه دهخداتراج . [ ت ُرْ را ] (اِ) دُرّاج است و آن پرنده ای باشد صحرایی و آنرا شکار کنند و خورند. (برهان ).دراج است و آن مرغی است که شکار کنند و گوشتی نیکو دارد. (انجمن آ
تراکلغتنامه دهخداتراک . [ ت َ ] (اِ صوت ، اِ) چاک و شکاف . (برهان ). شکاف ، که الحال طراق گویند. (فرهنگ رشیدی ). شکاف . (فرهنگ جهانگیری ). مصدرش ترکیدن بود. (از انجمن آرا) (از آ
تراکلغتنامه دهخداتراک . [ ت َ ک ِ ] (ع اِ فعل ) اسم فعل است ، بمعنی بگذار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسم فعل است و معنی آن یعنی ترک کن ، چنانکه شاعر گوید : تراکها من ابل تر