ترشانیدنلغتنامه دهخداترشانیدن . [ ت ُ / ت ُ رُ دَ ] (مص ) ترش کردن چیزی را. (ناظم الاطباء). ترشاندن . احماض . تحمیض . رجوع به ترش شود.
ترشاندنلغتنامه دهخداترشاندن . [ ت ُ / ت ُ رُ دَ ] (مص ) ترشانیدن . احماض . ترش کردن چیزی را. رجوع به ترش شود.
ترسانیدنلغتنامه دهخداترسانیدن . [ت َ دَ ] (مص ) خائف کردن و سبب ترسیدن شدن . وعده ٔ بددادن و خوف و بیم وارد آوردن . (ناظم الاطباء). ترساندن . تهدید کردن . بیم کردن . تحذیر. هراسانید
ترمانیدنلغتنامه دهخداترمانیدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) افکندن فرمودن و افکندن کنانیدن . (ناظم الاطباء).