تسفسطلغتنامه دهخداتسفسط. [ ت َ س َ س ُ ] (ع مص ) سفسطة. سوفسطایی شدن : این تسفسط نیست تقلیب خداست می نماید که حقیقتها کجاست . مولوی .پس تسفسط آمد این دعوی جبرلاجرم بدتر بود زین ه
تسفطلغتنامه دهخداتسفط. [ ت َ س َف ْ ف ُ ] (ع مص ) اندک اندک گرفتن و بر خویشتن چیدن آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نوشیدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از ال
تسفیطلغتنامه دهخداتسفیط. [ ت َ ](ع مص ) گل اندودن حوض را و اصلاح کردن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). تشریف واصلاح و گل اندودن حوض . (از اقرب الموار
تفسططلغتنامه دهخداتفسطط. [ ت َ ف َ طُ ] (ع مص منحوت ) احمق شدن و حذیان و انکار حقایق کردن و سوفسطایی شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به سوفسطایی شود.
تسفططفرهنگ انتشارات معین(تَ سَ طُ) (مص ل .) 1 - احمق شدن . 2 - هذیان گفتن . 3 - انکار حقایق کردن ، سوفسطایی کردن .