تقنلغتنامه دهخداتقن . [ ت َ ] (اِخ ) نام مردی تیرانداز. و یضرب بجودة رمیه المثل ، یقال : فلان بن تقن ؛ یعنی فلان استاد است در تیر انداختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندر
تقنلغتنامه دهخداتقن . [ت ِ ] (ع ص ، اِ) طبیعت و اصل ، یقال : الفصاحة من تفنه ؛ ای من سوسه . والسوس ، الطبع. || مرد حاذق . || گل و لای چاه . || آب دفزک سیاه تیره از جوی و مانند
تقنولغتنامه دهخداتقنؤ. [ ت َ ق َن ْ ن ُءْ ] (ع مص ) به حنا رنگ کردن ریش را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سخت سرخ شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تقن
تقنئةلغتنامه دهخداتقنئة. [ ت َ ن ِ ءَ ] (ع مص ) سخت سرخ گردانیدن . || ریش را سیاه کردن یا به حنا خضاب کردن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).