تحنیلغتنامه دهخداتحنی . [ ت َ ح َن ْ نی ](ع مص ) خمیده و کج گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). خمیده شدن و پیچیدن دست را. (آنندراج ). || مهربانی
تحنیکلغتنامه دهخداتحنیک . [ ت َ ] (ع مص ) استوارخرد گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تحنیک سن کسی را؛ استوارخرد گردانیدن تجربه ها او را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر الم
تحنیةلغتنامه دهخداتحنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ح ن ی ») پیچیدن دست کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || خم دادن چوب را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر الم
تحنیبلغتنامه دهخداتحنیب . [ ت َ ] (ع مص ) سر فروافکندن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نگونسار گردانیدن کلانسالی کسی را. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || بنا کردن عمارت را طول
تحنیطلغتنامه دهخداتحنیط. [ ت َ ] (ع مص ) حنوط پاشیدن بر مرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). حنوط کردن مرده را. با چیز خوشبو معطر کردن . (فرهنگ نظام ). بر مرده حنوط نه