تخضخضلغتنامه دهخداتخضخض . [ ت َ خ َ خ ُ ] (ع مص ) جنبیدن آب وآنچه بدان ماند. (زوزنی ) (از آنندراج ). جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تخضیضلغتنامه دهخداتخضیض . [ ت َ ] (ع مص ) آراستن کسی را به مهره های خَضَض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آراستن کسی را به مهره های خرد و سفیدکه کودکان پوشند. (از اقرب الموارد)