تخاصملغتنامه دهخداتخاصم . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) خصومت کردن . (زوزنی ). با یکدیگر خصومت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).تجادل و تنازع . (قطر المحیط) (اقرب الموارد
تخاصمفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعرض، جنگ، دشمنی، ستیز، عداوت، عناد ۲. باهم جنگیدن، باهم عداوت ورزیدن، باهم دشمن شدن ≠ دوستی
تخاصللغتنامه دهخداتخاصل . [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) گرو بستن بر تیراندازی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). گرو بستن یکدیگر بر تیراندازی . (آنندراج ).
تخاصرلغتنامه دهخداتخاصر. [ ت َ ص ُ ] (ع مص ) دست یکدیگر بگرفتن در رفتن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گرفتن بعضی دست بعضی دیگر را. (از اقرب الموارد) (از قطر
تخامصلغتنامه دهخداتخامص . [ ت َ م ُ ] (ع مص ) برداشته شدن از چیزی و یک سو گردیدن .(منتهی الارب ). تجافی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط):تخامص لفلان عن حقه و تجاف له عنه ؛ ای اعطه ا