تخذلغتنامه دهخداتخذ. [ ت َ ] (ع مص ) فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرفتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (اقرب الموارد) (المنجد): لو شِئت ُ لتخِذْت ُ علیه اجرا
مؤتخذلغتنامه دهخدامؤتخذ. [ م ُءْ ت َ خ ِ ] (ع ص ) گیرنده و دریافت کننده . (ناظم الاطباء). گیرنده . (آنندراج ). || آغازکننده . (ناظم الاطباء). || سر فرود آرنده از درد. || فروتنی
اِتّخذ خُطوَةًدیکشنری عربی به فارسیتدبيري انديشيد , فکري کرد , تصميم گرفت , اقدام کرد , برنامه ريخت , گامي برداشت