joiningدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، ازدواج کردن، متصل کردن، پیوند زدن، گراییدن، متحد کردن، در مجاورت بودن، پا گذاشتن
تدهدهلغتنامه دهخداتدهده . [ ت َ دَ دُه ْ ] (ع مص ) درگردیدن . (زوزنی ). غلطیدن سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
تدهدملغتنامه دهخداتدهدم . [ ت َ دَ دُ ] (ع مص ) بیفتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). افتادن و ساقط شدن . (ناظم الاطباء)(المنجد). ساقط شدن بنا و جز آن . (اقرب الموارد).
تدهدیلغتنامه دهخداتدهدی . [ ت َ دَ دی ] (ع مص )غلطیدن سنگ و جز آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): و قد تبدل من الهاء یاء فیقال تدهدی الحجر و غیره تدهدیاً، و دهدیته دهداةً و د