تدلدللغتنامه دهخداتدلدل . [ ت َ دَ دُ ] (ع مص ) فروهشته شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تهدل . (المنجد) (اقرب الموارد). || آویزان جنبیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج
تدلللغتنامه دهخداتدلل . [ ت َ دَل ْ ل ُ ] (ع مص ) ناز کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). ناز کردن بر کسی و گستاخی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از
تدلیللغتنامه دهخداتدلیل . [ ت َ] (ع مص ) مرفه ساختن کسی را. (اقرب الموارد). || جدا کردن و دور ساختن گیاه از هم و پراکنده کردن آنرا، از لغات دخیل سریانی است . (متن اللغه ).