تنغیصلغتنامه دهخداتنغیص . [ ت َ ] (ع مص ) ناخوش گردانیدن عیش .(زوزنی ). تیره ساختن عیش را بر کسی : نغصه العیش و علیه تنغیصاً؛ تیره سازد عیش را بر وی . (منتهی الارب ) (از ناظم الا
تنصیصلغتنامه دهخداتنصیص . [ ت َ ] (ع مص ) ظاهر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || مبالغت در نص و قول نحویان در کلمه ٔ «لا» انها لنفی الجنس علی سبیل التنصیص ؛ یعنی نه بر سبیل اح
تنغصلغتنامه دهخداتنغص . [ ت َ ن َغ ْ غ ُ ] (ع مص ) ناخوش شدن عیش . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). تیره شدن زندگانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد
تنغیرلغتنامه دهخداتنغیر. [ ت َ ] (ع مص ) بانگ کردن بر کسی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن بر شتر. (از اقرب الموارد). || نرم مالیدن کودک را. (منتهی الارب
تنقیصلغتنامه دهخداتنقیص . [ ت َ ] (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نقصان کردن .(غیاث اللغات ) (آنندراج ) : هرگه که صاحب بر وی بگذشتی
تنمیصلغتنامه دهخداتنمیص . [ ت َ ] (ع مص ) برچیدن موی را: نمص الشَّعر تنمیصاً و تنماصاً (شُدِّدَ للکثرة). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد): و نمصت حاجبها