تنمیقلغتنامه دهخداتنمیق . [ ت َ ] (ع مص ) نوشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ). نیکو نوشتن کتاب را و آراستن به کتابت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب المو
تحمیقلغتنامه دهخداتحمیق . [ ت َ ] (ع مص ) احمق خواندن . (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). به حماقت نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب ). نسبت حماقت به کسی دادن . (ناظم الاطباء). کسی را
تدمیقلغتنامه دهخداتدمیق . [ ت َ ] (ع مص ) پوشیدن خمیر را به آرد تا خمیر در دست نچسبد. || درآوردن چیزی را در چیزی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
ترمیقلغتنامه دهخداترمیق . [ ت َ ] (ع مص ) دایم نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). پیوسته نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند ترنیق . (از اقرب
تعمیقلغتنامه دهخداتعمیق . [ ت َ ] (ع مص ) ژرف کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ژرف گردانیدن . (زوزنی ). مغاک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || به است
تنبیقلغتنامه دهخداتنبیق . [ تَم ْ ] (ع مص ) آهسته تیز دادن : نبق بالضرط تنبیقاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باد آهسته کردن از دبر. (آنندراج ). || نوشتن . (م