تنبلغتنامه دهخداتنب . [ ت ُن ْ ن َ / ت ِن ْ ن َ ] (اِخ ) دهی است به شام و از آن است محمدبن محمدبن عقیل محدث اوستاد در فن انشاء. و صالح تنبی راوی . (منتهی الارب ).قریه ای بزرگی
تنبلغتنامه دهخداتنب . [ تُمب ْ ] (اِخ ) دو جزیره ٔ نزدیک بهم که میان قشم و ساحل جنوبی خلیج فارس واقع است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 شود.
تنبجلغتنامه دهخداتنبج . [ ت َ ن َب ْ ب ُ ] (ع مص ) آماسیدن استخوان و بلندشدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تورم استخوان . (از اقرب الموارد). رجوع به انتباج شود.
تنبکلغتنامه دهخداتنبک . [ تَم ْ / تُم ْ ب َ ] (اِ) جناغ زین اسب و دامنه ٔ زین . (برهان ) (ناظم الاطباء). جناغ زین . (فرهنگ رشیدی ). || دریچه ٔ زین . (شرفنامه ٔ منیری ). دریچه ٔ
تنبکلغتنامه دهخداتنبک . [ تَم ْ ب َ ] (ع اِ) گیاهی چون تیغ و آن را بانارجیلا (غلیان ) تدخین کنند و فارسی معرب است . (از المنجد). تنباکو. رجوع به تنباکو شود.
تنبکلغتنامه دهخداتنبک . [ تُم ْ ب َ ] (اِ) دهلکی باشد کوچک که بازیگران و مسخره ها دارند و در هنگام بازی و رقاصی بنوازند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). دهلی باشد دم دراز ک
تنبولغتنامه دهخداتنبؤ. [ ت َ ن َب ْ ب ُءْ ] (ع مص ) دعوی پیغامبری کردن . (زوزنی ). دعوی نبوت کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).