تهدیدلغتنامه دهخداتهدید. [ ت َ ] (ع مص ) بیم کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تهدد. (اقرب الموارد). وعید کردن . (زوزنی ). ترسانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات
تهدید دادنلغتنامه دهخداتهدید دادن . [ت َ دَ ] (مص مرکب ) ترس دادن . بیم دادن : تهدید تیغ میدهد آوخ کجاست تیغتا چون حلیش دست بگردن درآورم . خاقانی .خاقانی را دلیست چون پیکر تیغرخ چون ح
تهدید شنیدنلغتنامه دهخداتهدید شنیدن . [ ت َ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) سخن ترسناک و تهدیدآمیز شنیدن : به یک کرشمه کز او دل نوید کام شنیدهزار مرتبه تهدید انتقام شنید. شانی (از آنندراج ).
تهدید کردنلغتنامه دهخداتهدید کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترسانیدن و ترس دادن و تخویف کردن و اظهار عقوبت و سیاست کردن . (ناظم الاطباء). بیم کردن . ترسانیدن . (یادداشت بخط مرحوم ده
تهدیدآمیزلغتنامه دهخداتهدیدآمیز. [ ت َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته با ترس و تهدید. (ناظم الاطباء) : مرد چون تحیر و تهور او بدید و سخنهای تهدیدآمیز او بشنید با خود گفت . (سندبادنامه ص 108).
چشمغرهگویش خلخالاَسکِستانی: jinder دِروی: lučân شالی: lučəkân کَجَلی: čaša-tašar کَرنَقی: čašma kinda کُلوری: lučân گیلَوانی: lučân لِردی: mərr âbiyan
زدنگویش اصفهانی تکیه ای: beǰeni طاری: ži(mun) طامه ای: pokâtan طرقی: ǰindmun کشه ای: ǰindmun نطنزی: boqâtan