تهاللغتنامه دهخداتهال . [ ت َ ] (اِ) غار و مغاره ٔ کوه را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). غار. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). || سرداب . (ناظم ال
تهالکلغتنامه دهخداتهالک . [ت َ ل ُ ] (ع مص ) تهالک علی الفراش ؛ بر بستر افتادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || خمان و چمان رفتن زن . (آنندراج
تهالکفرهنگ انتشارات معین(تَ لُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) باز افتادن ، افتادن ، تساقط . 2 - تمایل یافتن در حین راه رفتن . 3 - آزمند شدن ، حریص شدن بر چیزی . 4 - کوشش کردن به شتاب در امری .
اکتهاللغتنامه دهخدااکتهال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کهل گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کهل گردیدن و آن عمر ما بین سی و چهل است . (آنندراج ). به کهولت رسیدن .
اکتهالفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) دو موی شدن . 2 - (اِمص .) دو مویی . 3 - میانه سالی .