تارتنلغتنامه دهخداتارتن . [ ت َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) (از: تار+ تن ، تننده ) عنکبوت را گویند. (آنندراج ) (فرهنگ نظام ). || جولاهه که بافنده ٔ جامه و اقمشه باشد. || کنایه از کرم
تارتنکلغتنامه دهخداتارتنک . [ ت َ ن َ ] (اِ مرکب ) (از:تار + تن ، تننده + َ-َک ، پسوند) عنکبوت . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (انجمن آرا). این کاف ، کاف تصغیر است
تارنتزلغتنامه دهخداتارنتز. [ رَ ت ِ ] (اِخ ) خطه ای در فرانسه واقع در قسمت علیای دره ٔ «ایزر» دارای معادن فراوان .
تارنیهلغتنامه دهخداتارنیه . [ ی ِ ] (اِخ ) استفان . جراح زایاننده ٔ فرانسوی ، متولد در «اِزری » (1828-1897م .).