تاقگویش بختیاری1. سقف.tâq-e xuna tokka ekona>:سقفِ خانهچکه مىکند>؛ 2. باز.dar-e bel tâq>:در را باز بگذار> ؛ 3. بدون پوشش. sar-ese bel tâq araq kerda> سرش را باز بگذار عرق کر
تاقلغتنامه دهخداتاق . (اِ) تاغ . (فرهنگ نظام ). تاغ است و آن هیزمی باشد که آتش آن بسیار بماند. (برهان ). رجوع به تاخ و تاغ و لسان العجم شعوری و فرهنگ نظام شود. || در لهجه ٔ گنا
تاقلغتنامه دهخداتاق .(اِخ ) ابن اغوزخان فرزند کهتر اغوزخان ، از آباء سلاطین ترک است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 9 شود.
چتاقلغتنامه دهخداچتاق . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 30هزارگزی شمال باختری سنندج و 6هزارگزی شمال دوویسه واقع شده . کوهستانی و سردسیر
چتاقلغتنامه دهخداچتاق . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور شهرستان بیجار که در 28هزارگزی آقبلاغ نظریان واقع شده . کوهستانی و سردسیر است و 530 تن سکنه دارد. آبش از چشمه
تاق تاقلغتنامه دهخداتاق تاق . (اِ صوت ) تاغ تاغ . آواز بلند نعل کفش و نعل اسب گاه رفتن . آواز برهم خوردن چیزی .
تاق و توقلغتنامه دهخداتاق و توق . [ ق ُ / تاق ْ ق ُ ] (اِ صوت ) تاق تاق . تاغ تاغ . آواز برهم خوردن تخته ها و چوبها. || آواز گشاد تفنگ و توپ از دور، نه به بسیاری و انبوهی .
تاقوبهلغتنامه دهخداتاقوبه . [ ب َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی تاکوبایا است . رجوع به تاکوبایا و قاموس الاعلام ترکی شود.