تلخناکلغتنامه دهخداتلخناک . [ ت َ ] (ص مرکب ) بسیار تلخ و دارای تلخی .(ناظم الاطباء). ناگوار. سخت و رنج آمیز : جهان زهر است و خوی تلخناکش به کم خوردن توان رست از هلاکش . نظامی .گل
تلخ نگاهلغتنامه دهخداتلخ نگاه . [ ت َ ن ِ ] (ص مرکب ) تندنگاه . (آنندراج ). آنکه نگاهی پرخشم و ترس آور دارد : پشت لب پیمانه ٔ ما سبز شد از زهرآن ساقی بی رحم همان تلخ نگاه است . صائب