تبرخون زدنلغتنامه دهخداتبرخون زدن . [ ت َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ترکیب طبرخون زدن ذیل طبرخون شود.
تبرخونلغتنامه دهخداتبرخون . [ ت َ ب َ ] (اِ) عناب . (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). عناب است و آن میوه ای است شبیه به سنجد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). عناب ، که میوه ٔ
تبرخونفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) = عناب۲. (زیستشناسی) درخت عناب.۳. چوبدستی سرخرنگ که در قدیم هنگام جنگ به دست میگرفتند؛ چوب بقم.