تباکلغتنامه دهخداتباک . [ ت َ ] (اِخ ) شهزاده ٔ جهرم که تابع اردشیر بابکان بود. (از فهرست ولف ص 235):یکی نامور بود نامش تباک ابا آلت و لشکر و رای پاک که بر شهر جهرم بد او پادشاج
تباکلغتنامه دهخداتباک .[ ت َ باک ک ] (ع مص ) ازدحام نمودن و بر هم نشستن قوم . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
کتباًلغتنامه دهخداکتباً. [ ک َ بَن ْ ] (ع ق ) مقابل شفاهاً. (یادداشت مؤلف ). که بطور کتبی و بوسیله ٔ نوشته بیان شود.
تباوسلغتنامه دهخداتباوس . [ ت َ وُ] (معرب ، مص ) مأخوذ از بوسه ٔ فارسی . بوسیدن مر یکدیگر را. (ناظم الاطباء) .