تیزمغزلغتنامه دهخداتیزمغز. [ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم تند و تیز است که زود از جا درآیند. (برهان ). تندخوی و گستاخ . (ناظم الاطباء). مرد تند و تیز که زود از جا دررود. (فرهنگ ف
تیزمغزیلغتنامه دهخداتیزمغزی . [ م َ ] (حامص مرکب ) تندی . بردباری . شتاب کردن در خشم : مکن تیزمغزی و آتش سری نه زینسان بود مهتر لشکری . فردوسی .هرکه فرهنگ ازو فروهید است تیزمغزی از