هرقلهلغتنامه دهخداهرقله . [ هََ ق َ ل َ ] (اِخ ) شهری است به روم . (منتهی الارب ). رجوع به هراکله شود.
هرقل نجارلغتنامه دهخداهرقل نجار. [ هَِ ق ِ ل ِ ن َج ْ جا ] (اِخ ) او راست کتاب الدوائر و الدوالیب . (ابن الندیم ). ظاهراً از علمای حیل بوده است . (یادداشت به خط مؤلف ).
هرقللغتنامه دهخداهرقل . [ هَِ ق ِ ] (اِخ ) یکی از حکما که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام رسیده است . (ابن ندیم ).
هرقللغتنامه دهخداهرقل . [ هَِ ق ِ / هَِ ق َ ] (اِخ ) شهری است به روم . (منتهی الارب ). رجوع به هراکله شود.