هرثلغتنامه دهخداهرث . [ هَُ / هَِ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است بر نهر جعفر ازاعمال واسط و از قراء مشهور است . (معجم البلدان ).
هرثمةلغتنامه دهخداهرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) ابن اعین از امراء هارون رشید است که ولایت خراسان به او داده شد. (از حبیب السیر). هرثمةبن نصر جیلی است که هارون او را به ولایت مصر
هرثمةلغتنامه دهخداهرثمة. [ هََ ث َ م َ ] (ع اِ) نوک بینی . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). || مابین بینی و لب ، گو لب بالایین . (منتهی الارب ). عرتمه . (اقرب الموارد). ||
رافعبن هرثمهلغتنامه دهخدارافعبن هرثمه . [ ف ِ ع ِ ن ِ هََ ث َ م َ ] (اِخ ) وی از خدمتگزاران قدیم امیر محمدبن طاهر طاهری (آخرین از سلسله ٔ طاهریان 248-259 هَ . ق .) بودو سپس به یعقوب لیث
وابسته بهدیکشنری فارسی به انگلیسیacious _, ac_, ate, ative _, eer _, hypo-, ian _, ic _, ie _, ish _, ive _, of, ory _