هرینلغتنامه دهخداهرین . [ هَُ رْ ری / هَُ ] (اِ) آواز مهیب راگویند همچو آواز سباع و وحوش . (برهان ) : ز هرین حمله ز هرای تیغشده آب خون در دل تند میغ. نظامی .رجوع به هرا شود.
هرینلغتنامه دهخداهرین . [ هَُ ] (اِخ ) دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 11هزارگزی شمال باختری مرکز دهستان کوهدشت . ناحیه ای است دامنه و معتدل و دارای 180 تن سکنه اس
گوهرینلغتنامه دهخداگوهرین . [ گ َ / گُو هََ ] (ص نسبی ) منسوب به گوهر. از گوهر. گوهری : چشمه ٔ صلب پدر چون شد به کاریز رحم زان مبارک چشمه زاد این گوهرین دریای من . خاقانی . || مرص
گوهرینفرهنگ نامها(تلفظ: go(w)harin) (گوهر + ین / in ـ/ (پسوند شباهت)) ، منسوب به گوهر ، از گوهر ، گوهری ، مرصع ، آراسته به گوهر .