هرشفهلغتنامه دهخداهرشفه . [ ] (اِ) اسفنج . (فهرست مخزن الادویه ). اسفنج . رغوةالحاجین . ابر مرده . سفنج . (یادداشت به خط مؤلف ).
هرشهلغتنامه دهخداهرشه . [ هََ ش َ / ش ِ ] (اِ) عشقه را گویند و آن گیاهی است که بر درخت پیچد و آن را به عربی حبل المساکین گویند. (برهان ). لبلاب را گویند. (جهانگیری ).
هرشفلغتنامه دهخداهرشف . [ هَِ ش َف ف ] (ع ص ) کبیر مهزول از مردان . || بسیار نوشنده . || زن بسیار پیر. (اقرب الموارد). رجوع به هرشبة و هرشفة شود.
هرشفةلغتنامه دهخداهرشفة. [ هََ ش َ ف َ ] (ع مص ) اندک اندک آب آشامیدن . (منتهی الارب ). || خشک گردیدن . (اقرب الموارد).
هرشفةلغتنامه دهخداهرشفة. [ هَِ ش َف ْف َ ] (ع ص ) گنده پیر کلان سال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هرشبة. رجوع به هرشبة شود. || (اِ) لتّه پاره ای که بدان آب باران بردارند از