کهفدیکشنری عربی به فارسیغار , کاو , مجوف , مقعر , مجوف کردن , درغارجادادن , حفر کردن , فرو ريختن , حفره زيرزميني , مغاک , چال , گودال , حفره
هفلغتنامه دهخداهف . [ هََ ف ف ] (ع مص ) وزیدن باد که شنیده شود آواز وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
هفلغتنامه دهخداهف . [ هََ ] (اِ) کارگاه جولاهی . (برهان ). کارگاه جولاهی باشد که بفتری نیز گویند. (سروری ). || و بعضی شانه ٔ جولاهی را گفته اند. (برهان ).