intrudeدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ کن، مزاحم شدن، بزور داخل شدن، سرزده امدن، فضولانه امدن، بدون حق وارد شدن
intrudesدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ می کند، مزاحم شدن، بزور داخل شدن، سرزده امدن، فضولانه امدن، بدون حق وارد شدن
عملیات نفوذintruder operationsواژههای مصوب فرهنگستانعملیات تهاجمی بر فراز خاک دشمن با هدف انهدام هواگَردهای مستقر در پایگاههای او